سخنان امام حسین در مدینه پس از مرگ معاویه (لعنه الله علیه) تا هجرت به مکه

 
 

مرگ معاویه و نامه یزید به والی مدینه‏

                       

معاویه (لعنه الله علیه) در نیمه ماه رجب سال شصتم هجری و به نقلی هشت روز مانده از آن ماه به درک واصل شد. یزید بن معاویه (لعنه الله علیه) به ولید والی مدینه نامه نوشت که باید از حضرت امام حسین (علیه السّلام)، عبد اللّه بن عمر، عبد اللّه بن زبیر و عبد الرحمن بن ابى بکر بیعت بگیری یا سر از تن آنان جدا کنی و برای من بفرستی. ولید در این مورد با مروان مشورت کرد و مروان گفت که پیش از آنکه آنان از مرگ معاویه با خبر شوند آنان را نزد خود بخوان.

«پس در آن شب ولید ایشان را طلب نمود و ایشان در آن وقت در روضه منوّره حضرت رسول (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم) جمع بودند، چون پیغام ولید به ایشان رسید، حضرت امام حسین (علیه السّلام) فرمودند:

«سوف أذهب إلیه بعد ذهابی الى البیت‏:چون به منزل خود بروم نزد ولید خواهم رفت.»

پیک ولید که عمر بن عثمان بود برگشت. عبد اللّه زبیر گفت که: یا ابا عبد اللّه، دعوت ولید در این وقت بى‏ هنگام مى ‏نماید و مرا پریشان خاطر ساخت، در خاطر شما چه مى‏ گذرد؟ حضرت امام حسین (علیه السّلام) فرمودند:

«أظنّ أنّ طاغیتهم قد هلک فبعث إلینا لیأخذنا بالبیعة لیزید: گمان مى ‏کنم که معاویه طاغیه مرده است و ولید ما را از براى بیعت یزید دعوت نموده است.»

 چون آن جماعت بر مکنون خاطر ولید مطّلع گردیدند، عبد اللّه عمر و عبد الرّحمن بن ابى بکر گفتند که ما به خانه ‏هاى خود مى ‏رویم و در به روى خود مى ‏بندیم و ابن زبیر گفت که: من هرگز با یزید بیعت نخواهم کرد.

 حضرت امام حسین (علیه السّلام) فرمودند:

«لا حیلة لنا الّا الذهاب: مرا چاره ‏اى جز رفتن به نزد ولید نیست.»

پس حضرت به سراى خویش تشریف برد و سى نفر از اهل بیت و موالى خود را طلبید و امر فرمود که سلاح بر خود بستند و آنها را با خود برد و فرمود که شما بر در خانه بنشینید و اگر صداى من بلند شود به خانه درآیید.» (1)

درباره اینکه حضرت امام حسین (علیه السّلام) چند تن از یارانشان با خود برای دیدار با ولید بردند در کتاب ارشاد چنین نقلی آمده است: «حسین (علیه السّلام) جریان را دانست و گروهى از نزدیکان خود را خواسته به آنان دستور داد سلاحهاى خویش را برداشته و به ایشان فرمود: ولید در چنین وقتى مرا خواسته و من آسوده خاطر نیستم مرا مجبور به کارى کند که من نتوانم آن را بپذیرم و از ولید نیز ایمن نمی توان بود پس شما همراه من باشید چون من بر او در آمدم شما بر در خانه بنشینید، اگر آواز مرا شنیدید که بلند شد بر او در آیید تا از من دفاع کنید.» (2)

 

گفتگوی حضرت امام حسین (علیه السلام) با والی مدینه

پس حضرت داخل خانه شد چون وارد مجلس گردید، دید که مروان نیز در نزد ولید است، پس حضرت نشست. ولید خبر مرگ معاویه را به حضرت داد. حضرت امام حسین (علیه السّلام) کلمه استرجاع گفت، پس ولید نامه یزید را که در باب گرفتن بیعت نوشته بود براى آن حضرت خواند، حضرت امام حسین (علیه السّلام) فرمودند: «انّی لا أراک تقنع ببیعتی لیزید سرّا حتى أبایعه جهرا فیعرف ذلک الناس: من گمان نمى‏کنم که تو راضى شوى به آن که من پنهان با یزید بیعت کنم، بلکه از من می خواهى که آشکارا در حضور مردم بیعت کنم که مردم بدانند.»

ولید گفت: بلى چنین است. حضرت امام حسین (علیه السّلام) فرمودند:

«فتصبح و ترى رأیک فی ذلک: پس امشب تا صبح صبر کن تا رأى خود را در این امر ببینى.»

ولید گفت: برو، خداوند به همراه تو تا آن زمان که در مجمع مردم تو را ملاقات نماییم.

مروان به ولید گفت که دست از او بر مدار اگر الحال از او بیعت نگیرى دیگر دست بر او نمى‏یابى مگر آنکه خون بسیاری از دو طرف ریخته شود اکنون دست بر او یافته ‏اى او را رها مکن تا بیعت کند و اگر نه او را گردن بزن.

حضرت از سخن آن پلید در غضب شد و فرمودند:

«یا ابن الزرقاء ویل لک أ أنت تأمر بضرب عنقی و قتلی أم هو؟ کذبت و اللّه و لؤمت: یا بن الزّرقاء، تو مرا خواهى کشت یا او به خدا سوگند که دروغ گفتى و تو و او هیچ یک قادر بر قتل من نیستید.»

پس حضرت امام حسین (علیه السّلام) رو به ولید کردند و فرمودند:

«ایّها الامیر انّا أهل بیت النبوة و معدن الرسالة و مختلف الملائکة و بنا فتح اللّه و بنا یختم و یزید رجل فاسق شارب الخمر قاتل النفس المحرّمة معلن بالفسق و مثلی لا یبایع بمثله و لکن نصبح و تصبحون و ننظر و تنظرون أیّنا أحقّ بالخلافة و البیعة، ثم خرج (علیه السّلام) مع اصحابه و موالیه: اى امیر، ماییم اهل بیت نبوّت و معدن رسالت و ملائکه در خانه ما آمد و شد مى ‏کنند و خداوند ما را در آفرینش مقدّم داشت و ختام خاتمیّت بر ما گذاشت و یزید مردى است فاسق و شراب خوار و به ناحقّ مردم را می کشد و آشکارا به انواع فسوق و معاصى اقدام مى ‏نماید و مثل من کسى با مثل او هرگز بیعت نمى‏ کند و دیگر تا تو را ببینم؛ گوییم و شنویم.»

حضرت امام حسین (علیه السّلام) این فرمایش را نمود و بیرون آمد و با یاران خود به خانه مراجعت نمود و این واقعه در شب شنبه، سه روز به آخر ماه رجب مانده بود.

چون حضرت بیرون رفت مروان با ولید گفت که: سخن مرا نشنیدى، به خدا سوگند دیگر بر او دست نخواهى یافت. ولید گفت: واى بر تو، رأیى که براى من پسندیده بودى موجب هلاکت دین و دنیاى من بود، به خدا سوگند که راضى نیستم جمیع دنیا از من باشد و من در خون حسین (علیه السّلام) داخل شوم، سبحان اللّه، تو راضى مى ‏شوى که من حسین را بکشم براى آن که گوید با یزید بیعت نکنم. به خدا قسم هر که در خون او شریک شود او را در قیامت هیچ حسنه نباشد و نخواهد بود. مروان در ظاهر گفت که اگر از براى این ملاحظه بود خوب کردى ولکن در دل رأى ولید را نپسندید. (3)

 

پاسخ حضرت امام حسین (علیه السّلام) به مروان‏

چون صبح شد، حضرت امام حسین (علیه السّلام) از خانه بیرون آمد و در کوچه ای از کوچه‏ هاى مدینه مروان آن حضرت را ملاقات کرد و گفت: یا ابا عبد اللّه من تو را نصیحت می ‏کنم مرا اطاعت کن و نصیحت مرا قبول فرما. حضرت فرمود: نصیحت تو چیست؟ گفت: من امر مى‏کنم تو را به بیعت یزید که بیعت او بهتر است از براى دین و دنیاى تو.

حضرت امام حسین (علیه السّلام) فرمودند: «انّا للّه و انّا إلیه راجعون و على الاسلام السلام اذ قد بلیت الامة براع مثل یزید و لقد سمعت جدّی رسول اللّه (صلّى اللّه علیه و آله) یقول: الخلافة محرّمة على آل أبی سفیان.

 و طال الحدیث بینه و بین مروان حتى انصرف مروان و هو غضبان: «انّا للّه و انّا إلیه راجعون» هنگامى که امّت به خلیفه ‏اى مانند یزید گرفتار شدند اسلام را بدرود باید گفت و همانا من از جدّم رسول خدا (صلّى اللّه علیه و آله) شنیدم که فرمودند: خلافت بر آل ابى سفیان حرام است.

 و سخنان بسیار در میان حضرت و مروان جارى شد. پس مروان از نزد حضرت با حالت غضبناک رفت.» (4)

«عبد اللَّه بن زبیر نیز از بیعت سرباز زده و همان شب مدینه را به سوى مکه ترک کرد، چون صبح شد ولید مردى از بنى امیه را با هشتاد سوار از پى او فرستاد ولى چون او از بیراهه رفته بود به او دست نیافته بازگشتند، چون عصر روز شنبه شد ولید گروهى به نزد حسین (علیه السّلام) فرستاد که آن حضرت نزد ولید بروند براى یزید با ولید بیعت کند، حضرت امام حسین (علیه السّلام) فرمودند: «أصبحوا ثم ترون و نرى: تا بامداد فردا درنگ کنید آنگاه شما در این باره اندیشه کنید و ما هم می اندیشیم.» آن شب را نیز از آن حضرت دست بداشتند و اصرارى نورزیدند.» (5)

بعد از حضور حضرت (علیه السّلام) نزد ولید و درخواست بیعت با یزید (لعنه الله علیه) حضرت امام حسین (علیه السّلام) دو شب در مدینه ماندند و هر دو شب به نزد مضجع شریف پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) مشرف شدند.

 

حضور و مناجات حضرت امام حسین (ع) در کنار مضجع شریف پیامبر اکرم (ص) در شب اول

«حضرت امام حسین (علیه السّلام) از منزل خویش خارج شد و کنار قبر جدش آمد و فرمودند: « السّلام علیک یا رسول اللّه أنا الحسین ابن فاطمة فرخک و ابن فرختک و سبطک الّذی خلّفتنی فی أمّتک. فاشهد علیهم یا نبیّ اللّه أنّهم قد خذلونی و ضیّعونی‏ و لم یحفظونی و هذه شکوای إلیک حتّى ألقاک: سلام بر تو ای رسول خدا، من حسین بن فاطمه هستم؛ فرزند تو و پسر فرزند تو و نواده تو که مرا خلیفه امت خویش قرار دادی. ای پیامبر خدا، بر آنان گواه باش که مرا یاری نکردند و حق مرا ضایع کردند و حرمت مرا نگه نداشتند، این شکایت من به محضر تو است تا روزی که به دیدار شما نائل شوم.»

آنگاه حضرت به نماز ایستادند و پیوسته در رکوع و سجود بودند سحرگاه امام حسین (علیه السّلام) به منزل خویش بازگشت.» (6)

 

حضور و مناجات حضرت امام حسین (ع) در کنار مضجع شریف پیامبر اکرم (ص) در شب دوم

حضرت امام حسین (علیه السّلام) نیز شب دوم هم به زیارت مضجع شریف رسول الله (صلی الله علیه و آله) مشرف شدند و دو رکعت نماز خواندند و چنین دعا نمودند:« اللّهمّ هذا قبر نبیّک محمّد و أنا ابن بنت نبیّک و قد حضرنی من الأمر ما قد علمت، اللّهمّ إنّی أحبّ المعروف و أنکر المنکر و أنا أسألک یا ذا الجلال و الإکرام بحقّ القبر و من فیه إلّا اخترت لی ما هو لک رضى و لرسولک رضى: خداوندا، این مضجع پیامبرت محمد است. من هم پسر دختر پیامبرت هستم. از امری که پیش آمده آگاه هستی. خدایا، من معروف را دوست دارم و از منکر بیزار هستم. ای خدای دارای شوکت و عظمت به حق این مضجع و صاحبش از تو می خواهم آنچه رضای تو در آن است برایم برگزینی.

سپس حضرت در نزد مضجع شریف جد خویش گریست و وقتی که نزدیک صبح شد، سرش را روی قبر نهاد و به خواب رفت.

پیامبر (صلی الله علیه و اله و سلم) را دید که همراه دسته هایی از فرشتگان در چپ و راست و جلو و پشت سرش می آید. تا آنکه حسین را به سینه چسباند و میان دو چشمش را بوسید و فرمود: پسرم حسین، گویا به زودی ترا می بینم که در سرزمین کربلا سر از تن جدا در خون خود می غلطی همراه جمعی از امت من، تشنه لب کشته خواهی شد و تو با وجود اینکه تشنه هستی سیراب نخواهی شد و در حالی که عطشان هستی سیراب نمی گردی. با این اوصاف قاتلان امید شفاعت دارند. خدا در قیامت شفاعت مرا به آنان نرساند. آنان نزد خدا بهره ای ندارند. عزیزم حسین، پدر و مادر و برادرت پیش من آمدند و اکنون مشتاق تو هستند. تو را در بهشت، درجاتی است که جز با شهادت به آنها نمی رسی.

حسین در خواب به جدش می نگریست و سخن او را می شنید و می گفت: ای جد من، مرا نیازی به بازگشت به دنیا نیست، مرا به نزد خود ببر. پیامبر (صلی الله علیه و اله و سلم) فرمودند: ای حسین، تو باید به دنیا برگردی تا شهادت روزی تو شود و به پاداش عظیم آن برسی. تو، پدرت، برادرت، عمویت و عموی پدرت روز قیامت با هم برانگیخته می شوید تا وارد بهشت شوید.

حسین از خواب بیدار شد. ناراحت و نگران بود. خوابش را به خانواده اش و فرزندان عبدالمطلب گفت. آن روز در شرق و غرب، خاندانی اندوهگین تر و گریان تر از خاندان پیامبر نبود. (7)

طبق نقلهای موجود حضرت امام حسین (علیه السّلام) قبل از خروج از مدینه بر سر مضجع مادر و برادر خویش حضور یافتند و وداع نمودند. (8)

فَانْتَبَهَ الْحُسَیْنُ (ع) مِنْ نَوْمِهِ بَاکِیاً فَأَتَى أَهْلَ بَیْتِهِ فَأَخْبَرَهُمْ بِالرُّؤْیَا وَ وَدَّعَهُمْ وَ حَمَلَ أَخَوَاتِهِ عَلَى الْمَحَامِلِ وَ ابْنَتَهُ وَ ابْنَ أَخِیهِ الْقَاسِمَ بْنَ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ (ع) ثُمَّ سَارَ فِی أَحَدٍ وَ عِشْرِینَ رَجُلًا مِنْ أَصْحَابِهِ وَ أَهْلِ بَیْتِهِ مِنْهُمْ أَبُو بَکْرِ بْنُ عَلِیٍّ وَ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ وَ عُثْمَانُ بْنُ عَلِیٍّ وَ الْعَبَّاسُ بْنُ عَلِیٍّ وَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُسْلِمِ بْنِ عَقِیلٍ وَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ الْأَکْبَرُ وَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ الْأَصْغَرُ. (9)

امام حسین (علیه السّلام) در حالى که گریان بود از خواب بیدار شد و[از نزد جد خویش رسول الله (صلی الله علیه و آله)] نزد اهل بیت خویشتن آمد و خواب خود را نقل و با آنان وداع کرد. سپس خواهران و دختر خود را با قاسم بن حسن بر محملها سوار نمود و با تعداد بیست و یک نفر مرد از یاران و اهل بیت خود حرکت کرد که نام عده ‏اى از آنان بدین شرح است: ابو بکر بن على، محمّد بن على، عثمان بن على عباس بن على، عبد اللَّه بن مسلم بن عقیل، على بن الحسین که معروف به اکبر بود و على بن الحسین که  معروف به اصغر بود.

 

گفتگوی حضرت امام حسین (علیه السّلام) با محمد بن حنفیه

گفتگوی حضرت امام حسین (علیه السّلام) و محمد بن حنفیه جای بحث و بررسی فراوان دارد، در متون تاریخی دو طرز متفاوت نقل قول وجود دارد.

یک طرز نقل قول که در برخی از منابع آمده چنین است که گویا امام (علیه السّلام) طبق نظر محمد بن حنفیه تصمیم گرفتند به مکه بروند و قبل از آن سرگردان بوده اند به کجا بروند.

نقل الفتوح ابن اعثم:

«و إنی أرید أن أشیر علیک برأیی فاقبله منی. فقال له الحسین: قل ما بدا لک، فقال: أشیر علیک أن تنجو نفسک عن یزید بن معاویة و عن الأمصار ما استطعت و أن تبعث رسلک إلى الناس و تدعوهم إلى بیعتک فإنی إن بایعک الناس و تابعوک حمدت الله على ذلک و قمت فیهم بما یقوم فیهم النبی (صلّى الله علیه و سلّم) و الخلفاء الراشدون المهدیون من بعده حتى یتوفاک الله و هو عنک راض و المؤمنون کذلک کما رضوا عن أبیک و أخیک، و إن أجمع الناس على غیرک حمدت الله على ذلک و إنی خائف علیک أن تدخل مصرا من الأمصار أو تأتی جماعة من الناس فیقتتلون فتکون طائفة منهم معک و طائفة علیک فتقتل منهم. فقال له الحسین: یا أخی! إلى أین أذهب؟ قال: أخرج إلى مکة...» (10)

مى ‏خواهم که تو را نصیحتى بکنم و تو آن نصیحت از من قبول کن. حسین بن على (علیه السّلام) فرمود: بگوى اى برادر، تا چه اندیشیده‏ اى که قول تو درباره من از غرض خالى باشد. محمّد گفت: مصلحت آن است که تو خویشتن را از یزید و از شهرهایى که به یزید باشد دور اندازى و چندان که توانى مردمان را به بیعت خویش خوانى. اگر مردمان با تو بیعت کنند و تو را متابعت نمایند، بارى تعالى را شکر گزارى و چنان عمل کن با آنان همانطور که پیامبر (صلی الله علیه و آله) و خلفای راشدین هدایت یافته با آنان رفتار کردند که اگر اجل فرا رسد، خداى تعالى و مؤمنان از تو راضى باشند، چنانچه از پدر و برادر تو راضى بودند. اگر مردم با غیر تو بیعت کردند، خدا را شکر کن. من میترسم که تو در شهری یا طایفه ای وارد شوی و جماعتی گرد تو آیند و جماعتی مخالف تو باشند و در این میان بین دوستان تو و مخالفان تو جنگی شکل بگیرد و عده ای کشته شوند. حسین بن على (ع) جواب داد: به کجا بروم؟ محمّد گفت: به مکّه رو...

عبارات «قمت فیهم بما یقوم فیهم النبی صلّى الله علیه و سلّم و الخلفاء الراشدون المهدیون» و «فقال له الحسین: یا أخی، إلى أین أذهب؟ قال: أخرج إلى مکه» قابل تامل است:

سفارش حنفیه به حضرت امام حسین (علیه السّلام) به اینکه بر سنت رسول الله (صلی الله علیه وآله) و خلفای راشدین رفتار کن تا خداوند از تو راضی باشد چنانچه از پدر تو راضی بود. می تواند از مقوله دخل و تصرفهای تاریخی باشد.

این در حالی است که طبق نقل تاریخی حضرت امیرالمومنین (علیه السّلام) در شورای شش نفره ای که برای تعیین خلیفه تشکیل شده بود هنگامی که عبدالرحمن بن عوف از حضرت خواستند به سنت پیامبر و دو خلیفه قبل عمل کند حضرت امیرالمومنین (علیه السّلام) نپذیرفتند و پاسخ فرمودند: «رفتارم با شما تا آنجا که در توان داشته باشم بر اساس کتاب خدا و سنت پیامبرش خواهد بود.» (11)

مورد قابل تأمل دیگر در متن الفتوح ابن اعثم پرسش امام انس و جن، گنجینه علوم نبوی، حضرت اباعبدالله حسین (علیه السّلام) از محمد بن حنفیه است که با این شرایط من کجا بروم؟ و محمد بن حنفیه مقصد مکه را برای ایشان انتخاب می کند. حضرت امام حسین (علیه السّلام) هم در هجرت به سوی مکه و هم در عزیمت به سوی عراق بر اساس علم، حکمت و اذن الهی حرکت نمودند و مقام عصمت ائمه معصومین (علیهم السّلام) و مقام علم الهی ایشان بر شیعیان مشخص است. در این مجال به احادیثی در این باره اشاره می گردد:

عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسَى عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ عُمَرَ الْیَمَانِیِّ عَنْ سُلَیْمِ بْنِ قَیْسٍ الْهِلَالِیِّ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ (ع) قَالَ: إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى طَهَّرَنَا وَ عَصَمَنَا وَ جَعَلَنَا شُهَدَاءَ عَلَى خَلْقِهِ وَ حُجَّتَهُ فِی أَرْضِهِ وَ جَعَلَنَا مَعَ الْقُرْآنِ وَ جَعَلَ الْقُرْآنَ مَعَنَا لَا نُفَارِقُهُ وَ لَا یُفَارِقُنَا. (12)

علی بن ابراهیم با اسنادی از سلیم بن قیس هلالی نقل نموده است که حضرت امیر المؤمنین (علیه السّلام) فرمودند: به راستى خدا تبارک و تعالى ما را پاک کرده و مقام عصمت داده است و ما را گواهان خلقش و حجت در زمینش قرار داده است، ما را همراه قرآن مقرر کرده و قرآن را به همراه ما نموده است نه ما از قرآن جدا شویم و نه قرآن از ما جدا شود.

دو حدیث ذیل نیز مقام بی همتای علمی ائمه هدی (علیه السّلام) را یادآور می شود:

الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أُورَمَةَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ حَسَّانَ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ کَثِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ: «الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ» أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْأَئِمَّةُ مِنْ بَعْدِهِ (ع). (13)

حسین بن محمد با اسنادی از عبد الرحمن بن کثیر نقل می کند که حضرت امام صادق (علیه السّلام) فرمودند: راسخون در علم، امیر المؤمنین و ائمه بعد از ایشان (علیهم السّلام) هستند.

أَحْمَدُ بْنُ مِهْرَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ غَیْرِ وَاحِدٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسَى عَنْ رِبْعِیِّ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِی الْجَارُودِ قَالَ قَالَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ (ع):‏ مَا یَنْقِمُ النَّاسُ مِنَّا فَنَحْنُ وَ اللَّهِ شَجَرَةُ النُّبُوَّةِ وَ بَیْتُ الرَّحْمَةِ وَ مَعْدِنُ الْعِلْمِ وَ مُخْتَلَفُ الْمَلَائِکَةِ. (14)

احمد بن مهران با اسنادی از ابی جارود نقل نموده است که حضرت على بن الحسین (علیه السّلام) فرمودند: مردم چه خرده ‏اى از ما مى گیرند، ما به خدا شجره نبوت، خاندان رحمت، معدن علم و محل رفت و آمد فرشتگان هستیم.

مقتل خوارزمی نیز که یکی از منابع آن الفتوح است دقیقا همانند الفتوح نقل قول نموده است. (15)

حتی در ارشاد هم این چنین نقل قولها راه یافته است:«فَقَالَ لَهُ الْحُسَیْنُ (ع) فَأَیْنَ أَذْهَبُ یَا أَخِی؟ قَالَ: انْزِلْ مَکَّةَ.» (16)

در حالی که در تاریخ طبری که جزء منابع قدیمی محسوب می شود و برخی منابع دیگر نقل قول متفاوتی ذکر شده است:

در تاریخ طبری چنین آمده است: «قال‏ له الحسین: فانى ذاهب یا أخی، قال: فانزل مکة: حسین بدو گفت: برادرم، من مى‏روم. گفت: برادرم سوى مکه رو.» (17)

این بخش از گفتگو در مقتل ابی مخنف نیز چنین نقل شده است: «فقال له الحسین (علیه السّلام‏): فانی ذاهب یا أخی. فقال [محمد بن الحنفیّة]: فانزل مکّه.»: حضرت امام حسین (علیه السّلام) به او فرمودند: ای برادر من می روم. [محمد بن حنفیه] گفت: پس به مکه برو. (18)

در بحارالانوار و نفس المهموم نیز این گفتگو چنین نقل شده است: «قَالَ تَخْرُجُ إلَى مَکَّةَ فَإِنِ اطْمَأَنَّتْ بِکَ الدَّارُ بِهَا فَذَاکَ وَ إِنْ تَکُنِ الْأُخْرَى خَرَجْتَ إلَى بِلَادِ الْیَمَنِ... قَالَ یَا أَخِی جَزَاکَ اللَّهُ خَیْراً فَقَدْ نَصَحْتَ وَ أَشَرْتَ بِالصَّوَابِ وَ أَنَا عَازِمٌ عَلَى الْخُرُوجِ إِلَى مَکَّةَ وَ قَدْ تَهَیَّأْتُ لِذَلِکَ أَنَا وَ إِخْوَتِی وَ بَنُو أَخِی وَ شِیعَتِی وَ أَمْرُهُمْ أَمْرِی وَ رَأْیُهُمْ رَأْیِی وَ أَمَّا أَنْتَ یَا أَخِی فَلَا عَلَیْکَ أَنْ تُقِیمَ بِالْمَدِینَةِ فَتَکُونَ لِی عَیْناً لَا تُخْفِی عَنِّی شَیْئاً مِنْ أُمُورِهِمْ: تو متوجه مکه شو، اگر در آنجا ایمن بودی که چه بهتر و الا به سوى بلاد یمن برو...[حضرت امام حسین (علیه السّلام)] فرمودند: خدا تو را جزاى خیر عطا کند، زیرا تو نصیحت کردى و راه ثواب را نشان دادى. من اکنون عازم مکه می باشم. من و برادرانم و برادرزادگانم و شیعیانم براى این مسافرت آماده‏ شده ‏ایم، امر آنان امر من و رأى ایشان رأى من است.» (19)

وصیت حضرت امام حسین (علیه السّلام) به حنفیه بر اساس مقاتل و متون تاریخی نیز بحث انگیز است:

وصیت نامه حنفیه در منابع قدیمی تاریخی مانند تاریخ طبری، وقعه الطف ابی مخنف از وصیت حضرت امام حسین (علیه السّلام) به پدرش حنفیه ذکری به میان نیامده است. در تاریخ الکامل و لهوف نیز در این باره مطلبی نیامده است.

در کتب دیگری که این وصیت وجود ندارد جمل من أنساب الأشراف بلاذری و تجارب الأمم أبوعلیّ مسکویه است.

در ارشاد اگرچه جهت نقل گفتگوها مایل به نقل قول ابن عثم در الفتوح است که شرح آن گذشت اما وصیت نامه حضرت امام حسین (علیه السّلام) به محمد بن حنفیه نیامده است. در مقتل الحسین شیخ صدوق نیز در بخش حوادث مدینه گفتگو و وصیت محمد بن حنفیه نیامده است.

در کتاب الفتوح که جزء منابع قدیمی محسوب می شود برخلاف دیگر کتب دست اول این وصیت ذکر شده است و البته همچون نقل قولی که از سخنان حضرت امام حسین (علیه السّلام) با محمد بن حنفیه شده است می توان گفت در متن دخل و تصرفی داشته است.

«بسم الله الرحمن الرحیم، هذا ما أوصى به الحسین بن علی بن أبی طالب لأخیه محمد ابن الحنفیة المعروف ولد علی بن أبی طالب رضی الله عنه: إن الحسین بن علی یشهد أن لا إله إلا الله وحده لا شریک له وأن محمدا عبده ورسوله، جاء بالحق من عنده، وأن الجنة حق والنار حق و أن الساعة آتیة لا ریب فیها و أن الله یبعث من فی القبور و إنی لم أخرج أشرا ولا بطرا ولا مفسدا ولا ظالما و إنما خرجت لطلب النجاح والصلاح فی أمة جدی محمد (صلى الله علیه وآله وسلم) أرید أن آمر بالمعروف وأنهى عن المنکر وأسیر بسیرة جدی محمد (صلى الله علیه وآله وسلم) وسیرة أبی علی بن أبی طالب و سیرة الخلفاء الراشدین المهدیین رضی الله عنهم، فمن قبلنی بقبول الحق فالله أولى بالحق، ومن رد علی هذا أصبر حتى یقضی [الله] بینی وبین القوم بالحق ویحکم بینی وبینهم [بالحق] و هو خیر الحاکمین، هذه وصیتی إلیک یا أخی و ما توفیقی إلا بالله علیه توکلت و إلیه أنیب، والسلام علیک وعلى من اتبع الهدى، ولا حول ولا قوة إلا بالله العلی العظیم.» (20)

بسم الله الرحمن الرحیم، همانا حسین بن علی شهادت می دهد که خدایی جز الله نیست، یکتاست و شریکی ندارد و شهادت می دهد به اینکه محمد بنده خدا و فرستاده اوست و به حق از جانب خدا آمده و شهادت می دهد به اینکه بهشت حق است و آتش جهنم حق است و اینکه زمان قیامت فرا می رسد و هیچ شکی در آن نیست و در این زمان خداوند صاحبان قبور را برمی انگیزد.

من برای خوشگذرانی و خودخواهی و خودرأیی و ایجاد ظلم و فساد از خارج نشدم فقط برای نجات و صلاح امت جدم محمد خارج شدم. می خواهم که امر به معروف و نهی از منکر کنم و به شیوه جدم محمد و پدرم علی بن ابی طالب و خلفای هدایت شده راشدین که خداوند از آنها راضی باشد حرکت کنم. پس هرکس (دعوت) مرا به حق پذیرفت، (بداند) که خداوند حقیقتا سزاورتر است و هرآنکس که (دعوت) مرا رد کرد، من صبر می کنم تا اینکه خداوند بین من و آن قوم به حق قضاوت و داوری کند که خداوند بهترین داور است. برادرم، این وصیت من به تو است. هیچ توفیقی جز از جانب خدا نیست. به او توکل می کنم و به سوی او باز می گردم. درود و سلام بر تو و هر آن کسی که دنباله رو راه هدایت است و هیچ نیرو و توانی جز از جانب خداوند بلند مرتبه و بزرگ نیست.

ابن اعثم در این وصیت نامه بار دیگر همانند گفتگوی حضرت امام حسین (علیه السّلام) با محمد بن حنفیه و این بار از قول حضرت امام حسین (علیه السّلام) می نویسد: «و أسیر بسیرة جدی محمد، و سیرة أبی علی بن أبی طالب و سیرة الخلفاء الراشدین: می خواهم که امر به معروف و نهی از منکر کنم و به شیوه جدم محمد و پدرم علی بن ابی طالب و خلفای هدایت شده راشدین که خداوند از آنها راضی باشد؛ حرکت کنم.» این در حالی است چنان که گذشت حضرت امیرالمومنین (علیه السّلام) کتاب خدا و سنت رسول الله (صلی الله علیه و آله) را برای خلافت بر مسلمین کافی دانستند و قطعا این کلام حضرت سید الشهدا (علیه السّلام) نیست.

این وصیت به محمد بن حنفیه در مقتل خوارزمی که منبع آن از الفتوح ابن اعثم بوده است نیز آورده شده است و عبارت «و أسیر بسیرة جدی محمد و سیرة أبی علی بن أبی طالب و سیرة الخلفاء الراشدین» نیز در آن دیده می شود. (21)

در کتاب المنتخب فی جمیع المراثی و الخطب المشتهر از طریحی نیز متن وصیت همانند متن خوارزمی و ابن اعثم نقل شده است که چنان که بررسی شد و در ادامه شرح می گردد اگر حضرت امام حسین (علیه السّلام) چنین نامه ای را به محمد بن حنفیه نوشته باشند، موارد ذکر شده قطعا از دخل و تصرفات تاریخی است. (22)

متن وصیت به محمد بن حنفیه در کتاب بحار الانوار و نفس المهموم آمده است اما «و سیرة الخلفاء الراشدین» از آن حذف شده است و عبارت بدین شکل آمده است: «و أسیر بسیرة جدی محمد و سیرة أبی علی بن أبی طالب.»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ هَذَا مَا أَوْصَى بِهِ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ إِلَى أَخِیهِ مُحَمَّدٍ الْمَعْرُوفِ بِابْنِ الْحَنَفِیَّةِ أَنَّ الْحُسَیْنَ یَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ جَاءَ بِالْحَقِّ مِنْ عِنْدِ الْحَقِّ وَ أَنَّ الْجَنَّةَ وَ النَّارَ حَقٌ‏ وَ أَنَّ السَّاعَةَ آتِیَةٌ لا رَیْبَ فِیها وَ أَنَّ اللَّهَ یَبْعَثُ مَنْ فِی الْقُبُورِ وَ أَنِّی لَمْ أَخْرُجْ أَشِراً وَ لَا بَطِراً وَ لَا مُفْسِداً وَ لَا ظَالِماً وَ إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِی أُمَّةِ جَدِّی (ص) أُرِیدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَى عَنِ الْمُنْکَرِ وَ أَسِیرَ بِسِیرَةِ جَدِّی وَ أَبِی‏ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ (ع) فَمَنْ قَبِلَنِی بِقَبُولِ الْحَقِّ فَاللَّهُ أَوْلَى بِالْحَقِّ وَ مَنْ رَدَّ عَلَیَّ هَذَا أَصْبِرُ حَتَّى یَقْضِیَ اللَّهُ بَیْنِی وَ بَیْنَ الْقَوْمِ بِالْحَقِ‏ وَ هُوَ خَیْرُ الْحاکِمِینَ‏ وَ هَذِهِ وَصِیَّتِی یَا أَخِی إِلَیْکَ‏ وَ ما تَوْفِیقِی إِلَّا بِاللَّهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ إِلَیْهِ أُنِیبُ‏. قَالَ ثُمَّ طَوَى الْحُسَیْنُ الْکِتَابَ وَ خَتَمَهُ بِخَاتَمِهِ وَ دَفَعَهُ إِلَى أَخِیهِ مُحَمَّدٍ ثُمَّ وَدَّعَهُ وَ خَرَجَ فِی جَوْفِ اللَّیْلِ.» (23)

بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم این آن وصیت نامه ‏اى است که حسین بن على بن ابى طالب (علیه السّلام) براى برادرش محمّد بن حنفیه نوشت. حسین شهادت می دهد خدا یکى است و شریکى ندارد. حضرت محمّد (صلّى اللَّه علیه و آله) عبد و رسول خدا می باشد که حق را از طرف حق آورد، بهشت و جهنم بر حق هستند، قیامت خواهد آمد و شکى در آن نیست، خداى توانا هر کسى را که در قبور باشد برانگیخته خواهد کرد، من براى سرکشى و عداوت و فساد کردن و ظلم نمودن از مدینه خارج نشدم. بلکه یعنى جز این نیست که من به منظور ایجاد صلح و سازش در میان امت جدم خارج شدم، من در نظر دارم امر به معروف و نهى از منکر نمایم و مطابق سیره جدم رسول خدا و پدرم على بن ابى طالب (علیهم السّلام) رفتار نمایم. کسى که مرا به جهت اینکه حق می گویم قبول کند او به حق سزاوارتر است و کسى که دست رد به سینه من بگذارد من صبر می کنم تا خدا که بهترین حکم‏کنندگان است بین من و او داورى نماید.

ای برادرم، این وصیتى است که من براى تو کردم. توفیق من جز با خدا نیست من به خدا توکل می کنم و به سوى او انابه می نمایم. سپس امام (علیه السّلام) آن وصیت نامه را مهر کردند و پیچیدند و به محمّد بن حنفیه دادند در دل شب از مدینه خارج شدند.

در معالی السبطین عبارتی نزدیک به متن نفس المهموم آمده است. به جای عبارت «إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِی أُمَّةِ جَدِّی (ص) أُرِیدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَى عَنِ الْمُنْکَرِ وَ أَسِیرَ بِسِیرَةِ جَدِّی وَ أَبِی‏ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ (ع)» آورده است: «و إنّما خرجت لطلب الإصلاح فی أمّة جدّی و شیعة أبی علیّ بن أبی طالب» (24)

 

مخاطب نامه حضرت امام حسین به روایت حضرت امام صادق (علیهما السّلام)

در حدیثی که از حضرت امام صادق (علیه السّلام) رسیده است مخاطب نامه «بنی هاشم» عنوان شده است.

وَ قَالَ مُحَمَّدُ بْنُ أَبِی طَالِبٍ رَوَى مُحَمَّدُ بْنُ یَعْقُوبَ الْکُلَیْنِیُّ فِی کِتَابِ الرَّسَائِلِ (25) عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ أَیُّوبَ بْنِ نُوحٍ عَنْ صَفْوَانَ عَنْ مَرْوَانَ بْنِ إِسْمَاعِیلَ عَنْ حَمْزَةَ بْنِ حُمْرَانَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ: ذَکَرْنَا خُرُوجَ الْحُسَیْنِ (ع) وَ تَخَلُّفَ ابْنِ الْحَنَفِیَّةِ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (ع) یَا حَمْزَةُ إِنِّی سَأُخْبِرُکَ بِحَدِیثٍ لَا تَسْأَلُ عَنْهُ بَعْدَ مَجْلِسِکَ هَذَا إِنَّ الْحُسَیْنَ لَمَّا فَصَلَ‏ مُتَوَجِّهاً دَعَا بِقِرْطَاسٍ وَ کَتَبَ فِیهِ:‏

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ مِنَ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ إِلَى بَنِی هَاشِمٍ أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّهُ مَنْ لَحِقَ بِی مِنْکُمْ اسْتُشْهِدَ وَ مَنْ تَخَلَّفَ لَمْ یَبْلُغْ مَبْلَغَ الْفَتْحِ وَ السَّلَامُ» (26)

محمّد بن ابى طالب از حمزه روایت می کند که ما راجع به اینکه محمّد بن حنفیه با امام حسین به کربلا نیامد در حضور حضرت امام جعفر صادق (علیه السّلام) گفتگو می کردیم. حضرت امام صادق (علیه السّلام) فرمودند: اى حمزه، من حدیثى را براى تو می گویم که بعد از این مجلس این پرسش را ننمائى. هنگامى که حضرت امام حسین (علیه السّلام) می خواست از مدینه خارج شود کاغذى خواست و در آن نوشت:

«بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم از طرف حسین بن على بن ابى طالب به سوى بنى هاشم، اما بعد، هر کسى از شما به من ملحق شود شهید خواهد شد و کسى که تخلف نماید به فتح و پیروزى نخواهد رسید.»

در برخی مقاتل آمده است: حضرت امام حسین (علیه السّلام) به محمد بن حنفیه اجازه ماندن در مدینه دادند که مخالف با این حدیث می باشد و حتی نقل شده است که در مدینه بمان و اعمال و افعال آنان را به اطلاع من برسان:

«وَ أَمَّا أَنْتَ یَا أَخِی فَلَا عَلَیْکَ أَنْ تُقِیمَ بِالْمَدِینَةِ فَتَکُونَ لِی عَیْناً لَا تُخْفِی عَنِّی شَیْئاً مِنْ أُمُورِهِمْ: اما تو اى برادر عیبى ندارد که در مدینه بمانى و در اینجا چشم من باشى و هیچ یک از امور آنان را از من پنهان نکنی.» (27)

شروع چنین نقل قولی با توجه به اینکه در کتب مقتل و تاریخی نخستین وجود ندارد، از کتاب الفتوح ابن اعثم ردیابی شده است و در کتبی چون تاریخ طبری، مقتل ابی مخنف و به نقل از موسوعه امام حسین در جمل من أنساب الأشراف بلاذری و تجارب الأمم أبو علیّ مسکویه و ارشاد شیخ مفید چنین سخنی از حضرت امام حسین (علیه السّلام) نیامده است.

بنا بر بررسیهای انجام شده در گفتگو و وصیت نامه حضرت امام حسین (علیه السّلام) به محمد بن حنفیه در برخی کتب تاریخی و مقاتل چهار مورد مخالف با عقاید شیعه مطرح شده است ضمن اینکه این حدیث حضرت امام صادق (علیه السّلام) مخاطب نامه را بنی هاشم معرفی نموده است و حضرت فرموده اند که تنها فتح و پیروزی را در گرو یاری خویش معرفی نموده اند.  

 

سخن حضرت امام حسین (ع) با بانو ام سلمه همسر رسول الله (ص)

هنگامی که حضرت امام حسین (علیه السّلام) تصمیم گرفتند از مدینه بیرون روند، بانو امّ سلمه نزد آن حضرت آمد و گفت: فرزند جانم، مرا براى رفتن به عراق محزون مکن زیرا از جدّت شنیدم مى‏ فرمود: فرزندم حسین در عراق در زمینى که آن را کربلا گویند کشته خواهد شد.

حضرت امام حسین (علیه السّلام) فرمودند: «یَا أُمَّاهْ وَ أَنَا وَ اللَّهِ أَعْلَمُ ذَلِکَ وَ إِنِّی مَقْتُولٌ لَا مَحَالَةَ وَ لَیْسَ لِی مِنْ هَذَا بُدٌّ وَ إِنِّی وَ اللَّهِ لَأَعْرِفُ الْیَوْمَ الَّذِی أُقْتَلُ فِیهِ وَ أَعْرِفُ مَنْ یَقْتُلُنِی وَ أَعْرِفُ الْبُقْعَةَ الَّتِی أُدْفَنُ فِیهَا وَ إِنِّی أَعْرِفُ مَنْ یُقْتَلُ مِنْ أَهْلِ بَیْتِی وَ قَرَابَتِی وَ شِیعَتِی وَ إِنْ أَرَدْتِ یَا أُمَّاهْ أُرِیکِ حُفْرَتِی وَ مَضْجَعِی: مادر جان، به خدا من به آن داناترم و به ناچار کشته مى ‏شوم و چاره‏ اى ندارم، به خدا روزى که کشته شوم مى‏ دانم و قاتل خود را مى ‏شناسم و بقعه ‏اى که در آن دفن شوم مى ‏دانم و من مى ‏دانم چه افرادى از خاندانم و خویشانم و شیعیانم کشته خواهند شد. اگر بخواهم مضجع و آرامگاه خود را به تو نشان می دهم.»

 اشاره به سمت کربلا کرد و زمین پست شد و او آرامگاه و قتلگاه و لشکرگاه و موقف آن حضرت را دید، در اینجا بانو امّ سلمه سخت گریست و کار او را به خداى تعالى واگذارد.

پس از این جریان حضرت امام حسین (علیه السّلام) به بانو ام سلمه فرمودند: «یَا أُمَّاهْ قَدْ شَاءَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ یَرَانِی مَقْتُولًا مَذْبُوحاً ظُلْماً وَ عُدْوَاناً وَ قَدْ شَاءَ أَنْ یَرَى حَرَمِی وَ رَهْطِی وَ نِسَائِی مُشَرَّدِینَ وَ أَطْفَالِی‏ مَذْبُوحِینَ مَظْلُومِینَ مَأْسُورِینَ مُقَیَّدِینَ وَ هُمْ یَسْتَغِیثُونَ فَلَا یَجِدُونَ نَاصِراً وَ لَا مُعِیناً: یا امّاه، خدا خواسته مرا به واسطه ظلم و دشمنى دشمنان مقتول و سر بریده بنگرد. مشیّت خدا قرار گرفته که حرم و خاندان و زنان در به در شوند و کودکانم سربریده و مظلوم و اسیر و دچار قید و بند باشند و فریادرسى خواهند، یاور و فریادرسى نیابند.» (28)

در روایت دیگرى آمده است: بانو ام سلمه به حضرت امام حسین گفت: جدت پیغمبر خدا (صلّى اللَّه علیه و آله) تربتى به من عطا کرد که آن را در میان شیشه نهاده‏ ام. حضرت امام حسین (علیه السّلام) فرمودند: «وَ اللَّهِ إِنِّی مَقْتُولٌ کَذَلِکَ وَ إِنْ لَمْ أَخْرُجْ إِلَى الْعِرَاقِ یَقْتُلُونِّی: به خدا قسم من کشته خواهم شد. اگر به سوى عراق هم خارج نگردم باز هم کشته خواهم شد.» سپس آن حضرت مقدارى تربت برداشت و در میان شیشه ریخت و به بانو ام سلمه داد و به وى فرمودند: «اجْعَلْهَا مَعَ قَارُورَةِ جَدِّی فَإِذَا فَاضَتَا دَماً فَاعْلَمِی أَنِّی قَدْ قُتِلْتُ: این تربت را نزد آن تربتى که جدم به تو داده بگذار. هر گاه دیدى خون از آنها جارى شد بدان که من شهید شده ‏ام.» (29)

 

وداع حضرت امام حسین (علیه السّلام) با بانوان بنی هاشم

 حَدَّثَنِی أَبِی رَحِمَهُ اللَّهُ وَ جَمَاعَةُ مَشَایِخِی عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِی خَلَفٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَى الْمُعَاذِیِّ قَالَ حَدَّثَنِی الْحُسَیْنُ [الْحَسَنُ‏] بْنُ مُوسَى الْأَصَمُّ عَنْ عَمْرٍو عَنْ جَابِرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ (ع) قَالَ: لَمَّا هَمَّ الْحُسَیْنُ (ع) بِالشُّخُوصِ عَنِ الْمَدِینَةِ أَقْبَلَتْ نِسَاءُ بَنِی عَبْدِ الْمُطَّلِبِ فَاجْتَمَعْنَ لِلنِّیَاحَةِ حَتَّى مَشَى فِیهِنَّ الْحُسَیْنُ (ع)  فَقَالَ أَنْشُدُکُنَّ اللَّهَ أَنْ تُبْدِینَ هَذَا الْأَمْرَ مَعْصِیَةً لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ فَقَالَتْ لَهُ نِسَاءُ بَنِی عَبْدِ الْمُطَّلِبِ فَلِمَنْ نَسْتَبْقِی النِّیَاحَةَ وَ الْبُکَاءَ فَهُوَ عِنْدَنَا کَیَوْمٍ مَاتَ فِیهِ رَسُولُ اللَّهِ (ص) وَ عَلِیٌّ وَ فَاطِمَةُ وَ رُقَیَّةُ وَ زَیْنَبُ وَ أُمُّ کُلْثُومٍ فَنَنْشُدُکَ اللَّهَ جَعَلَنَا اللَّهُ فِدَاکَ مِنَ الْمَوْتِ یَا حَبِیبَ الْأَبْرَارِ مِنْ أَهْلِ الْقُبُورِ وَ أَقْبَلَتْ بَعْضُ عَمَّاتِهِ تَبْکِی وَ تَقُولُ أَشْهَدُ یَا حُسَیْنُ لَقَدْ سَمِعْتُ الْجِنَّ نَاحَتْ بِنَوْحِکَ وَ هُمْ یَقُولُونَ:

فَإِنَّ قَتِیلَ الْطَّفِّ مِنْ آلِ هَاشِمٍ‏               أَذَلَّ رِقَاباً مِنْ قُرَیْشٍ فَذَلَّتْ‏ (30)

ابن قولویه می گوید پدرم (رحمة اللَّه علیه) و جماعتى از اساتیدم از سعد بن عبد اللَّه بن ابى خلف از محمّد بن یحیى معاذى نقل کرده ‏اند که وى گفت حسین بن موسى اصم از عمرو از جابر از حضرت محمّد بن على (علیهما السّلام) نقل کرد که آن حضرت فرمودند: هنگامى که حضرت حسین (علیه السّلام) با افراد خود از مدینه آهنگ خروج نمودند بانوان بنى عبد المطّلب پیش آمده پس براى نوحه‏ سرائى و گریستن اجتماع نمودند، امام حسین (علیه السّلام) در میان ایشان راه ‏رفتند و ‏فرمودند: شما را به خدا سوگند مى‏ دهم که معصیت خدا و رسولش را نکرده و نوحه سر نداده و آشکارا نگریید.

بانوان بنى عبد المطلب محضر مبارکش عرضه داشتند: پس براى چه کسى نوحه و گریه را ذخیره نمائیم؟ امروز مانند روزى است که در آن رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم)‏ از دنیا رفتند و همانند روزى است که حضرت على و فاطمه (علیهما السّلام) از دنیا رحلت نمودند و همچون روزى است که رقیه و زینب و ام کلثوم (دختران رسول خدا (ص)) ارتحال نمودند. فدایت شویم تو را به خدا سوگند که از مرگ کناره بگیر اى دوست خوبان از اهل قبور و سپس برخى از عمّه‏ هاى آن حضرت جلو آمده در حالى که مى‏ گریست عرض کرد:

اى حسین شاهد باش شنیدم صداى جنّیان را که براى شما نوحه ‏سرائى کرده و مى ‏گویند:

همانا مقتول و کشته شده در سرزمین طف از آل هاشم است که پست‏ ترین و ذلیلترین مردم از قریش او را مقتول ساخته است.

در مقتل مقرم نیز در باره وداع بانوان بنی هاشم با حضرت امام حسین (علیه السّلام) چنین آمده است:

«خروج امام (علیه السّلام) بر بانوان بنی عبد المطلب سنگین آمد و لذا برای نوحه سرایی اجتماع کردند. امام به سوی آنها رفت، ایشان را ساکت کرد و فرمود: شما را نصیحت می کنم که این امر معصیت خدا و رسول است. گفتند: برای چه کسی نوحه و گریه را نگاه بداریم؟ امروز همانند روزی است که رسول خدا و علی و فاطمه و حسن از دنیا رفتند، خداوند ما را فدایی شما قرار دهد ای محبوب نیکان، آنگاه بعضی از زنان به امام خبر دادند که صدای هاتفی شنیده اند که از شهادت امام خبر می داد. امام (علیه السّلام) آنها را به صبر دعوت کردند و فهماندند که این امر قضاء حتمی خداوند است.» (31)

 

اعلام آمادگی فرشتگان و جنیان برای یاری حضرت امام حسین (علیه السّلام)

«شیخ مفید به اسناد خود از امام ششم (ع) فرمودند: چون امام حسین (ع) از مدینه حرکت کرد، افواجى از ملائکه نشاندار با ایشان برخورد کردند سلام کردند و گفتند: اى حجت خدا بر خلق پس از جد و پدر و برادر، خداى سبحان در چند نبرد جدّت را به وسیله ما مدد کرد و ما را به مدد تو فرستاده است؛ فرمودند: وعده ما قتلگاه کربلا است، در آنجا نزد من آیید، عرض کردند: یا حجت اللَّه، به ما هر دستورى بدهى اطاعت کنیم، اگر از دشمنى ترسانى ما با تو هستیم و دفاع می کنیم؛ فرمودند: کسى را بر من راهى نیست و به من آزارى نتوانند رسانید تا به بقعه خود رسم.

همچنین افواجى از مسلمانان جن حضور او آمدند و عرض کردند: اى سید ما، ما شیعیان و یاران تو هستیم، هر چه بفرمائى انجام دهیم و اگر بفرمائى خود در اینجا باش و ما همه دشمنانت را بکشیم، حسین (ع) جزاى خیر براى آنها خواست و فرمود: مگر قرآنى که به جدّم نازل شده نخواندید که مى ‏فرماید:« أَیْنَما تَکُونُوا یُدْرِکْکُمُ الْمَوْتُ وَ لَوْ کُنْتُمْ فی‏ بُرُوجٍ مُشَیَّدَةٍ: هر جا باشید مرگ شما فرا مى ‏رسد اگر چه در دژهاى محکم باشید.» (سوره مبارکه نساء، آیه 78) و مى ‏فرماید: « الَّذینَ کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقَتْلُ إِلى‏ مَضاجِعِهِم‏: هرآینه آنان که سرنوشت قتل دارند به قتلگاه خود بیرون روند.» (سوره مبارکه آل عمران، آیه 154) اگر من در اینجا بمانم، این مردم بخت برگشته چگونه امتحان و آزمایش شوند و چه کس در قبرم که در کربلا است بخوابد، خداى تعالى روزى که زمین را گسترد آن را برایم برگزیده و پناهگاه شیعیانم نمود و امان دنیا و آخرت آنان گردانید؛ ولى شما روز شنبه حاضر شوید و عاشوراى آخر آن هفته من کشته شوم و کسى از اهل و منسوبین و برادران و خاندانم پس از من نماند و سرم تا نزد یزید بگردانند. جنّیان گفتند: اى دوست خدا و زاده دوست خدا، اگر اطاعت شما بر ما فرض نبود و کشتار بر ما حرام نبود، همه دشمنانت را پیش از آنکه به تو دست یابند؛ مى ‏کشتیم، به آنها فرمود: به خدا ما خود به کشتن آنان تواناتر از شما هستیم ولى باید هر کسى با بیّنه هلاک شود و با بیّنه هدایت شود.» (32)

 

هجرت امام حسین (علیه السّلام) به مدینه

زمان هجرت حضرت امام حسین (علیه السّلام) و خاندان ایشان از مدینه دو شب مانده به آخر رجب سال شصت هجری گزارش شده است و حضرت امام حسین (علیه السّلام) آیه ای از قرآن را تلاوت نمودند که بیان می کند، حضرت موسى (علیه السّلام) حین خروج از مصر از جانش بیم داشت. 

فخرج الحسین [علیه السّلام‏] من تحت لیلته هذه [الثانیة] و هی لیلة الأحد لیومین بقیا من رجب سنة ستّین [من الهجرة] ببنیه و إخوته و بنی أخیه و جلّ أهل بیته، إلا محمد بن الحنفیّة و هو یتلو هذه الآیة::« فَخَرَجَ مِنْها خائِفاً یَتَرَقَّبُ قالَ رَبِّ نَجِّنِی مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِین (سوره مبارکه قصص، آیه 21)» فلمّا دخل مکّة تلا هذه الآیة: «وَ لَمَّا تَوَجَّهَ تِلْقاءَ مَدْیَنَ قالَ عَسی رَبِّی أَنْ یَهْدِیَنِی سَواءَ السَّبِیلِ. (سوره مبارکه قصص، آیه 22)» (33)

[امام‏] حسین (علیه السّلام) با استفاده از تاریکى شب [دوم بعد از درخواست برای بیعت‏] یعنى شب یکشنبه دو روز مانده به آخر رجب سال شصت [هجرى‏] با فرزندان و برادران و برادرزادگان و اکثر أهل بیتش غیر از محمد بن حنفیه [از مدینه‏] خارج شد، در حین خروج این آیه را تلاوت کرد: «ترسان و نگران از شهر بیرون شد. گفت: اى پروردگار من، مرا از ستمکاران رهایى بخش. (سوره مبارکه قصص، آیه 21)» سپس زمانى که [امام حسین علیه السّلام‏] وارد مکه شد این آیه را [آیه‏اى را که حضرت موسى علیه السّلام هنگام رفتن به مدین تلاوت کرد.] تلاوت نمود: «چون به جانب مدین روان شد، گفت: شاید پروردگار من مرا به راه راست رهبرى کند. (سوره مبارکه قصص، آیه 22)» (34)

در منابع تاریخی دیگر نیز به خواندن آیات21 و 22 سوره قصص توسط حضرت امام حسین (علیه السّلام) در هنگام خروج از مدینه و ورود به مکه تصریح شده است که حاکی از در خطر بودن جان حضرت امام حسین (علیه السلام) و دعا برای رهایی از قوم ظالم و ستمکار می باشد:

فلما سار الحسین نحو مکة، قال: « فَخَرَجَ مِنْها خائِفاً یَتَرَقَّبُ قالَ رَبِّ نَجِّنِی مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِین. (سوره مبارکه قصص، آیه 21)» فلما دخل مکة قال: «وَ لَمَّا تَوَجَّهَ تِلْقاءَ مَدْیَنَ قالَ عَسی رَبِّی أَنْ یَهْدِیَنِی سَواءَ السَّبِیلِ. (سوره مبارکه قصص، آیه 22)» (35)

حضرت امام حسین (علیه السّلام) پیشنهاد از بیراهه رفتن به سمت مکه برای گرفتار نشدن در دست دشمنان را نپذیرفتند و از راه اصلی به سمت مکه رهسپار شدند:

حسین (علیه السّلام) به سوى مکه رهسپار شد و این آیه را می خواند: «فَخَرَجَ مِنْها خائِفاً یَتَرَقَّبُ قالَ رَبِّ نَجِّنِی مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِین: ترسان و نگران از شهر بیرون شد. گفت: اى پروردگار من، مرا از ستمکاران رهایى بخش. (سوره مبارکه قصص، آیه 21)» و راه اصلی را در پیش گرفت، خاندان آن حضرت گفتند: اگر از بیراهه بروى چنانچه پسر زبیر رفت که تعقیب‏ کنندگان به شما نرسند؛ بهتر است؟ فرمودند: نه به خدا من از راه راست به در نروم تا خداوند آنچه خواهد میان ما حکم کند و چون حسین (علیه السّلام) به مکه در آمد شب جمعه سوم شعبان بود و هنگام وارد شدن به آنجا این آیه را می خواند «وَ لَمَّا تَوَجَّهَ تِلْقاءَ مَدْیَنَ قالَ عَسی رَبِّی أَنْ یَهْدِیَنِی سَواءَ السَّبِیلِ: چون به جانب مدین روان شد، گفت: شاید پروردگار من مرا به راه راست رهبرى کند. (سوره مبارکه قصص، آیه 22)» (36)

در مقتل مقرم درباره هجرت امام حسین (علیه السّلام) چنین آمده است:

حسین (علیه السّلام) خواب خود را برای خاندانش حکایت کرد، حزن ایشان شدید شد بسیار گریستند و دانستند موعدی که پیامبر از آن خبر داده است نزدیک گشته و از آنجا که شدیدا مایل بودند که نور نبوّت از ایشان پنهان نشود و این موهبت الهی را از دست ندهند، لذا اطراف امام حلقه زدند و از امام موافقت با یزید یا دوری از این بلاد را خواستار شدند. (37)

حسین (علیه السّلام) شب یکشنبه، بیست و هشتم رجب از مدینه به سوی مکه حرکت کرد در حالی که پسران، برادران و فرزندان برادرش حسن و اهل بیت (علیهم السّلام) ایشان را همراهی می کردند و امام این آیه را قرائت می کردند:« فَخَرَجَ مِنْها خائِفاً یَتَرَقَّبُ قالَ رَبِّ نَجِّنِی مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِین: ترسان و نگران از شهر بیرون شد. گفت: اى پروردگار من، مرا از ستمکاران رهایى بخش. (سوره مبارکه قصص، آیه 21)» امام همان راه اصلی را در پیش گرفتند اگر چه به ایشان پیشنهاد شد از راه اصلی احتراز کنند چنانچه ابن زبیر چنین کرده بود. امام (علیه السّلام) فرمودند: به خدا قسم از این راه مفارقت نمی کنم تا اینکه قضای الهی محقّق شود. روز جمعه سوّم شعبان داخل مکه شدند و این آیه را قرائت کردند: «وَ لَمَّا تَوَجَّهَ تِلْقاءَ مَدْیَنَ قالَ عَسی رَبِّی أَنْ یَهْدِیَنِی سَواءَ السَّبِیلِ: چون به جانب مدین روان شد، گفت: شاید پروردگار من مرا به راه راست رهبرى کند. (سوره مبارکه قصص، آیه 22)» به خانه عبّاس بن عبد المطلب وارد شدند و اهل مکه و سایر ساکنین نزد ایشان رفت و آمد می کردند. (38)

 

پانوشتها

(1) منتهى الآمال فى تواریخ النبى و الآل علیهم السلام (فارسى)، جلد ‏2، صفحه 699 – 698

(2)الإرشاد ترجمه رسولى محلاتى، جلد ‏2، صفحه 30

(3)منتهى الآمال فى تواریخ النبى و الآل علیهم السلام (فارسى)، جلد ‏2، صفحه 700 - 699 - منتهى الآمال فى تواریخ النبى و الآل علیهم السلام (عربی)، جلد ‏1، صفحه 555 – 554

(4) منتهى الآمال فى تواریخ النبى و الآل علیهم السلام (فارسى)، جلد ‏2، صفحه 701 – 700 - منتهى الآمال فى تواریخ النبى و الآل علیهم السلام (عربی)، جلد ‏1، صفحه 555

(5)الإرشاد، ترجمه رسولى محلاتى، جلد ‏2، صفحه32 - منتهى الآمال فى تواریخ النبى و الآل علیهم السلام (فارسى)، جلد ‏2، صفحه 701 - منتهى الآمال فى تواریخ النبى و الآل علیهم السلام (عربی)، جلد ‏ 1، صفحه 555

(6) موسوعة الامام الحسین (علیه‏السلام)، جلد 1، صفحه 296

(7) نفس المهموم، صفحه 68 - موسوعة الامام الحسین (علیه‏السلام)، جلد ‏1، صفحه298 – 297 - بحار الأنوار، جلد ‏44، صفحه 329– 327 - الأمالی (للصدوق)، صفحه 152 –ترجمه مقتل مقرم، صفحه 53 – 54

(8) موسوعة الامام الحسین (علیه‏السلام)، جلد ‏1، صفحه 299

(9)بحار الأنوار، جلد ‏44، صفحه 313

(10)الفتوح، جلد5، صفحه 20

(11) سقیفه، صفحه 172

(12) الکافی، جلد‏1، صفحه 191

(13) الکافی، ج‏1، ص213

(14)الکافی، ج‏1، ص221

(15) ر. ک. مقتل خوارزمی، صفحه 271

(16) الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد، جلد ‏2، صفحه 35 - الإرشاد ترجمه رسولى محلاتى، جلد ‏2، صفحه 33

(17) تاریخ الأمم و الملوک، جلد ‏5، صفحه 342 - ترجمه تاریخ‏الطبری، جلد ‏7، صفحه 2909

(18) وقعة الطف، صفحه 84

(19) بحار الأنوار، جلد ‏44، صفحه 329 - نفس المهموم، صفحه 69

(20) الفتوح، جلد ٥، صفحه ٢١

(21)ر. ک. مقتل خوارزمی، صفحه 272

(22) ر.ک. المنتخب فی جمیع المراثی و الخطب المشتهر، صفحه 411

(23) بحار الأنوار، جلد ‏44، صفحه 330 – 329 - نفس المهموم، صفحه 69

(24) المازندرانی، معالی السّبطین، جلد 1، 213- 212 به نقل  از موسوعة الامام الحسین (علیه‏السلام)، جلد ‏1، صفحه  313

(25) جمع فیه رسائل الأئمّة علیهم السلام، راجع النجاشیّ، صفحه 292

(26) بحار الأنوار، جلد ‏44، صفحه 330 -  بصائر الدرجات، صفحه ۵۰۱ - کامل الزیارات، صفحه 75 -  ترجمه لهوف میر ابو طالبى، ص112

(27) الفتوح، جلد 5، صفحه 21 - مقتل الحسین الخوارزمی، جلد 1، صفحه 273 – بحار الأنوار، جلد ‏44، صفحه 329 - منتهى الآمال فى تواریخ النبى و الآل علیهم السلام (عربی)، جلد ‏1، صفحه 556 - نفس المهموم، صفحه 69 - المنتخب، صفحه 410 - معالی السّبطین، جلد 1، صفحه 213 - 212به نقل از موسوعة الامام الحسین (علیه‏السلام)، جلد1، صفحه 313

(28) نفس المهموم، صفحه 71 - در کربلا چه گذشت؟ ترجمه نفس المهموم، صفحه 102 – 101 - بحار الأنوار، جلد ‏44، صفحه 332 – 331 -  المنتخب، صفحه 425

(29) بحار الأنوار، جلد ‏44، صفحه  332 - نفس المهموم، صفحه 71 -  ترجمه نفس المهموم، صفحه 102

(30) کامل الزیارات، صفحه 97 – 96 - مقتل الحسین بحرالعلوم، صفحه 127 – 126 -  لواعج الاشجان فی مقتل الحسین (علیه السّلام)، صفحه 26

(31) مقتل مقرم، صفحه 57

(32) نفس المهموم، صفحه 71 - 70 - در کربلا چه گذشت؟ ترجمه نفس المهموم، صفحه 101 – 100- بحار الأنوار، جلد ‏44، صفحه 331 – 330 - ترجمه لهوف میر ابو طالبى، صفحه 112

(33) وقعة الطف، صفحه 86 – 85 - إعلام الورى بأعلام الهدى، صفحه 223

(34)زندگانى چهارده معصوم علیهم السلام (ترجمه إعلام الورى)، صفحه 317

(35) تاریخ الأمم و الملوک، جلد ‏5، صفحه 343 - ترجمه تاریخ‏ الطبری، جلد ‏7، صفحه 2911- ترجمه الکامل، جلد ‏11، صفحه 107 - لواعج الاشجان فی مقتل الحسین (علیه السّلام)، صفحه 26

(36) الإرشاد ترجمه رسولى محلاتى، جلد ‏2، صفحه  33 - بحار الأنوار، جلد ‏44، صفحه 332

(37)ترجمه مقتل مقرم، صفحه 54 – 53

(38) ترجمه مقتل مقرم، صفحه 60

 

منابع

- قرآن کریم

- إعلام الورى بأعلام الهدى، فضل بن حسن طبرسى، 2 جلد، قم، آل البیت، چاپ اول، 1417 ق.

- الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد، محمد بن محمد مفید، 2جلد قم، کنگره شیخ مفید، 1413 ق.

- الإرشاد للمفید، محمد بن محمد مفید، ترجمه رسولى محلاتى‏، تهران‏، اسلامیه‏، بی تا

- الأمالی (للصدوق)، محمد بن على ابن بابویه، 1جلد، تهران، کتابچى، چاپ ششم، 1376ش.

- الفتوح، ابن اعثم کوفی، تحقیق على شیرى، بیروت، دارالأضواء، طبع الأولى،  1411/  1991

- الکافی، محمد بن یعقوب بن اسحاق کلینى، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407 ق.

- المنتخب فی جمیع المراثی و الخطب المشتهر ب (الفخری)، فخر الدین بن محمد طریحی، مصحح علی نضال، بیروت، موسسه الاعلمی للمطبوعات، 1424ق.

- بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، محمد باقر بن محمد تقى مجلسى، جلد45، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1403 ق.

- بصائر الدرجات فی فضائل آل محمّد صلّى الله علیهم، محمد بن حسن صفار، 1جلد، قم، مکتبة آیة الله المرعشی النجفی، چاپ دوم، 1404 ق.

- تاریخ الأمم و الملوک، أبو جعفر محمد بن جریر الطبری (م 310)، تحقیق محمد أبو الفضل ابراهیم، بیروت، دار التراث، چاپ دوم، 1387/1967

- تاریخ طبرى، محمد بن جریر طبرى، ترجمه ابو القاسم پاینده، تهران، اساطیر، 1375

- در کربلا چه گذشت (ترجمه نفس المهموم‏)، شیخ عباس قمى، مترجم محمد باقر کمره ‏اى‏، قم، مسجد جمکران‏، 1381 ش‏

- زندگانى چهارده معصوم علیهم السلام (ترجمه إعلام الورى)، فضل بن حسن طبرسى، تهران، اسلامیه، چاپ اول، 1390 ق.

- سقیفه، سید مرتضی عسکری، قم، انتشارات علامه عسکری، 1389

- کامل الزیارات‏، جعفر بن محمد ابن قولویه، محقق و مصحح: عبد الحسین‏ امینى، نجف اشرف، دار المرتضویة، 1356 ش.

- لواعج الاشجان فی مقتل الحسین (علیه السّلام)، محسن امین،  بیروت، دارالامیر للثقافه و العلوم، 1996

- لهوف، على بن موسى‏ ابن طاووس، ترجمه میر ابو طالبى، 1جلد، قم، دلیل ما، چاپ اول، 1380 ش.

- مقتل الحسین (بحرالعلوم)، سید محمد تقی بحرالعلوم،  تحقیق آیت الله سید حسین بحرالعلوم، بیروت، دار المرتضی، 1427/ 2006

- مقتل الحسین (علیه السّلام)، عبدالرزاق مقرم، ترجمه: قربانعلی مختومی، قم، نصایح، 1387

- مقتل الحسین علیه السّلام، موفق بن احمد اخطب خوارزم، محقق محمد سماوی، قم، انوار الهدی، 1381

- منتهى الآمال فى تواریخ النبى و الآل علیهم السلام (فارسى)، حاج شیخ عباس قمى‏، قم‏، دلیل‏، 1379

- منتهى الآمال فى تواریخ النبى و الآل علیهم السلام (عربی)، حاج شیخ عباس قمى، قم، جامعه مدرسین (موسسه النشر الاسلامى)، 1422 ق.

 - موسوعة الامام الحسین (علیه‏السلام)، گروهى از نویسندگان، تهران، سازمان پژوهش و برنامه ریزى آموزشى، دفتر انتشارات کمک آموزشى، چاپ اول، 1378ش.

- نفس المهموم، شیخ عباس قمى‏، نجف‏، المکتبه الحیدریه، چاپ: اول‏‏، 1421 ق.

- وقعة الطفّ، لوط بن یحیى ابو مخنف کوفى، 1جلد، جامعه مدرسین - ایران؛ قم، چاپ: سوم، 1417 ق.

 منبع:

https://www.imamhussain.org/persian/paradiseofgod-370/23030

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.